اولین رو نمایی به دونه مامانی
اولین سونوگرافی و اولین رونمایی به دونه روز سونوگرافی فرا رسید و من خیلی به هم ریخته بودم خیلی عصبی و بغضی .... زمانیکه میخواستیم از خونه بیرون بریم رفتم توی اتاق و قران رو برداشتم و اولدور شکمم چرخوندم و بعد هم خودم اون رو بوسیدم و از خدا خواستم که خودشمحافظ ما باشه ... وقتیکه پشت در اتاق نسشته بودم تا نوبتم بشه قلبم داشت از جا کنده میشد و خیلیاسترس داشتم تا اینکه منو صدا کردن مامانی بسم الله گفتم و رفتم خوابیدمروی تخت و چشامو بستم و صلوات فرستدم تا آروم شم بعد از چند لحظه چشام روباز کردم و خیره شدم به مانیتوری که روبروم بود دیدم یه نیی کوچولو اونتو خوابیده ...با صدای لرزان از خانوم دکتر پرسیدم نینیم قلب داره ...گفتبله ...
نویسنده :
مامانی
22:39